مجله سرگرمی تفریحی محفل دوستان

اسمش را میگذاریم : دوست مجازی اما آنسو یك آدم حقیقی نشسته است . . .

خصوصیاتش را كه نمیتواند مخفی كند . . .

وقتی دلتنگی هایش را مینویسد وقت میگذارد برایم . . .

وقت میگذارم برایش . . . نگرانش میشوم . . . دلتنگش میشوم . . .

وقتی در صحبت هایم ،‌ به عنوان دوست یاد میشود . . .

مطمئن میشوم كه حقیقی ست ، هر چند كنار هم نباشیم . . .

من برایش سلامتی و شادی آرزو دارم هر كجا كه باشد . . .یه روزی و روزگاری در گوشه ی از همین دنیای مجازی کلوبی بود که الان فقط خاطرش مونده

دوستان ی بودند با اسامی مختلف دیگه راست و دروغشو کاری ندارم ولی بودند....

لینک تلگرام دوستان کلوب گونش: https://t.me/joinchat/AAAAAEDxaJtqxg0YeNSBjw 

 rohollah, mahi, roz, parham, neghar20, saye, sohrab,flightboy ,hellboy, mananger, hesam, rana, omid, vensa, bahar, maria, avishan, ata, soghand, parsa275,mahsa, nazli,shabzade

وخیلیای دیگه که الان خاطرم نیست شاید بهترین روزها رو کنار هم داشتیم ولی اونروزا حواسمون نبود چه خاطره هایی که تو همون کلوب ساده با آسمون آبی رنگش برا هم دیگه رقم می زدیم تلخ و شیرینش قشنگ بود برای هم جشن تولد میگرفتیم میتونم بگم بهترین جشن تولدمو توی همون کلوب برگزار کردمو بهترین کادوهای زندگیمو از بچه هاگرفتم و بهترین کیک تولد زندگیمو اونجا نوش جان کردم هر چند مجازی بود و فقط عکس ولی به یه دنیا می ارزید وقتی مطلب مینوشتیمو روش نظر میومد ذوق مرگ میشدیم یا وقتی اون نوار زرد رنگ رو پروفایل میومد که فلانی در حال مشاهده پروفایل شماست توی این دنیایی سرد و روابط سردتر اون کلوب باهمه سادگیش یه بهشت رویایی بود  میدونم همه اعضای اون کلوب خاطره انگیز هر ازچندگاهی مثل خود من خاطراتشو مرور میکنندو حسرت روزهای خوبشو دارندشاید بارهاوبارها توی دنیای واقعی باهم برخورد کنیم وهمدیگرو نشناسیم ولی اینو صمیمانه میگم دلتنگ همه عزیزانی هستم که بارها وبارها باهم حرف زدیم و بحث کردیم وبه حرفهای هم گوش دادیم اگه یه روزی گذرتون به اینجا رسیدو این متنو خوندین شماهم اگه خاطره ای دارین توقسمت نظرات بنویسین منم انتقالش میدم به همین متن اصلی به اسم خودتون انشالله هرجا که هستید موفق باشید وزیبازندگی کنید....

ســـلام من hellboy هستم یکی از همون کابرای سایت گونش!خیلی خوشحال شدم وقتی این پست رو دیدم البته نمیدونم اسم کاربریتون تو اون سایت چی بود. خیلی از گونش خاطره دارم لحظات بیاد ماندنی رو با دوستام گذروندم که هر چند وقت یکبار مرورش میکنم.من هنوز تلفنی با flightboy در ارتباطم
خـــــــــــــــــــــــــــ ـــیلی دلم تنگه اون روزاس خـــــــــــــــــــــــــــــ ـــــیلی بعد اون اتفاق انگار خونمون رو از دست دادیم و تو اینترنت پخش و پلا شدیم

سلام داداش امیدوارم حالت خوب باشه منم خیلی خوشحال شدم بعد مدتها اینجا میبینمت سلام منو به داداش صادق(flightboy)برسون بگو خیلی دلتنگشم اسم کاربری منم (parsa275)بود اگه یادت مونده باشه عاشق چاوشی واون جملات کوتاهی که میذاشتی بودم کاش یه روزی دوباره بتونیم دور هم جمع بشیم 

در معبدی  گربه ای وجود داشت که هنگام مراقبه ی راهب ها مزاحم تمرکز آن ها می شد . از اینرو، استاد بزرگ معبد، دستور داد هر وقت زمان مراقبه فرا می رسد یک نفر گربه را گرفته و به باغ ببرد و بر درختی ببندد . این روال سال ها ادامه پیدا کرد و یکی از اصول کار آن مذهب شد . روزی استاد بزرگ در گذشت . گربه هم مرد . راهبان  گربه ای خریدند و به آن معبد آوردند که هنگام مراقبه به درخت ببندند تا اصول مراقبه را درست به جای آورده باشند . سالها بعد استاد بزرگ دیگری رساله ای نوشت در باره ی اهمیت “بستن گربه”.  قرنی گذشت و چندین استاد پیاپی  آمدندو چنان شد که نوشتن رساله برای اساتید باب و واجب شد ونوشتن رساله   در خصوص “بستن گربه” نشانه استادی گشت و مقام کامل رهبانان  جز به نوشتن رساله حاصل نمی شد و روزگار چنان شد که اصلا در معابد مراقبه فراموش گردید و یگانه کار  راهبان  رساله نویسی ، گشت و بستن گربه جای مراقبه را بگرفت .

رساله ها  مقدس و ماخذ  شد و خواندن و عمل به آن حتی برای عموم واجب گشت .

ادامه مطلب...